خیریه کرافورد به جنگل فرار می کند، لباس هایش را می ریزد و کنار درختی چمباتمه می زند. دوربین در حالی که پاهایش را باز می کند، بیدمشک و نوک سینه هایش را نوازش می کند و به اوج می رسد، زوم می کند. انگشتانش عمیقاً نفوذ می کنند و قبل از اینکه فرو بریزد، سیلابی از تقدیر آزاد می کنند.