یک دختر کالج بامزه به خانه باز می گردد و مشتاق است شهریه پدرخوانده اش را بپردازد. او در مقابل او زانو می زند، لباس آفتابی خود را می اندازد و یک بند صورتی کوچک را آشکار می کند. هیجان در حالی که زیپ شلوارش را باز می کند، با اشتیاق او را در دهانش می گیرد.