برادر ناتنی من همیشه فضولی می کند، سرگرمی من را خراب می کند. من یاد گرفتم که وقتی دارم تغییر می کنم زیر پتو پنهان شوم. اما یک روز، من را نیمه برهنه گرفت. چشم هایش برآمده شد، اما من با بدن گرم و تراشیده ام او را اذیت کردم. او نمی توانست مقاومت کند و ما به یک جلسه داغ فرو می رویم.