آبلا دنجر، یک اغواگر فریبنده، از تسلط بر شریک زندگی خود، جیل کسیدی لذت می برد. او جیل را با چهره ای پرشور در حالی که نشسته است اغوا می کند و تبادل آتشین بوسه ها را شعله ور می کند. اوج در یک صورت انفجاری به اوج می رسد و لبخند درخشان آبلا را به عنوان وصیت نهایی به لذت نفسانی آنها باقی می گذارد.