پدر استفانو، یک بازیکن باتجربه، رایلین سال اول را در نزدیکی محوطه دانشگاه می بیند که پرسه می زند. مشتاق برای اولین طعم او، او مشتاقانه او را به صورت دهانی خوشحال می کند. در بازگشت به محل او، کود خشمگین بیدمشک تنگش را پر می کند و با یک لقمه تقدیر می رود.